نهضت توحیدى

هو الاول و الآخر والظاهر و الباطن

نهضت توحیدى

هو الاول و الآخر والظاهر و الباطن

طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

ما وقتی به تفکر ره می یابیم که خود فکر کنیم و زمانی می توانیم خودمان فکر کنیم که تفکر کردن را بیاموزیم و زمانی می آموزیم که به آنچه که در لحظه ما را به خود می خواند بیندیشیم.

علاقه به تفکر و اندیشه ورزی و فلسفه ( خصوصا در دوران کنونی که تفکر را تنها تفکر فلسفی می دانند ) همواره وجود داشته و دارد، اما آیا همه ی علاقه مندان به تفکر واقعا متفکر و اندیشه ورزند؟

اگر چنین نیست، بدین معناست که هنوز اندیشه را نمی شناسیم و به آن چه بدان باید اندیشید آگاه نیستیم و این خود یک امر اندیشه برانگیز است.

انسان همواره می اندیشد و تفکر جزئی از وجود و همراه همیشگی اوست، اما متعلق این اندیشه ورزی چیست؟ او به چه می اندیشد؟ چرا با وجود یک تاریخ اندیشیدن، هنوز به آن چه آرمان او بوده و در وصفش قلم ها فرسوده و جانش در طلب آن بوده نرسیده است؟!

به درازای طول تاریخ حضور انسان در کره ی خاکی، تاریخ تفکر وجود دارد و این بدان معناست که او به چیزی می اندیشیده است. موضوعاتی بوده که بسته به زمانه و شرایط زندگی، لاجرم انسان به آن ها می پرداخته است، لیکن موضوعاتی نیز وجود دارند که همواره محل بحث و فکر بوده اند و انسان را به تفکر واداشته اند و این موضوعات به شرایط زندگی و زمان و مکان خاص محدود نبوده اند. این موضوعات یا امور اندیشه برانگیز همان هائی هستند که به ذات و فطرت انسان مربوطند و انسان ذاتا و فطرتا به سمتشان گرایش دارد و یا بهتر بگوئیم ؛ به سمتشان کشیده می شود.

این امور اندیشه برانگیز چیستند؟ ذات و فطرت انسان چیست؟ ربط این دو با هم چیست؟    

انسان بر طینت الهی خلق شده و این طینت الهی ویژگی های خاص و لوازم مخصوص به خود را دارد؛          " فطرت الله التی فطرالناس علیها " . فطرتی که به سمت اصلش رو دارد و اصلی که فطرت را به سمت خود می کشاند. این جاست که وجود آدمی در اصل و فطرت خود می اندیشد و به دنبال پاسخگوئی به نیازهای اساسی خود برمی آید. اگر آدمی در باب خدا، عدالت، عشق، وجود و... همواره به تفکر پرداخته، به این دلیل بوده که این ها در ذات نامتناهی او ریشه دارند. اما چرا پس از یک تاریخ اندیشه کردن و یافتن پاسخ های گوناگون، هنوز ذات او ناآرام و زندگی اش آشفته است؟

تفکر تنها زمانی حقیقی است که نه تنها موضوع آن درست و به جا انتخاب شده باشد، بلکه این تفکر ریشه در اصل و حقیقت انسان داشته باشد. چه کسی این ریشه و اصل را می شناسد و تشخیص می دهد؟ مگر تا کنون غیر از این بوده؟

ریشه و اصل انسان، الله است و تنها اوست که هدایتگر این نشانه اش در عالم ( یعنی انسان ، مظهر الله و خلیفه ی او در ارض ) می باشد. اگر انسان به هدایت حق که در قالب شریعت الهی نازل شده و از زبان اولیاء او ارائه گردیده تن دهد، به اصل می اندیشد و در آن می ماند و با آن همنشین می گردد و اندیشه اش هدایت شده و به نتیجه می رسد تا جائی که جانش آرام گرفته و زندگی اش سامان یابد.

آنچه که تا کنون بوده، به غیر از دوران هائی کوتاه که آن هم به طور ناقص به اندیشه الهی پرداخته شده، دوری از اندیشه الهی و تکیه بر تفکر خود بوده است و این است علت بی سامانی ها و تشنگی ها و عدم یافتن آب.

لازم است که ما تفکر تاکنونی و کنونی را بشناسیم اما نباید آن را تنها نوع تفکر و اندیشه ورزی بدانیم.

             
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۲
فرزانه یزدانی