نهضت توحیدى

هو الاول و الآخر والظاهر و الباطن

نهضت توحیدى

هو الاول و الآخر والظاهر و الباطن

طبقه بندی موضوعی

توحید یعنی رهائی ازعبودیت، اطاعت و تسلیم غیرحق. هر کجا که ازحق پیروی نشود و حکم الله جاری نگردد، به معنای اطاعت و جاری شدن کلام غیرالله است و این عین شرک ورزیدن و اطاعت غیر حق می باشد.

توحید یعنی گسستن بندهای اسارت نظام های بشری . کلمه ی توحید شامل نفی هر آن چه غیر حق، می باشد که؛ لا اله الا الله

حکومت اسلامی عین توحید است. حکومت اسلامی یعنی اجرای کامل و تمام احکام الهی در جامعه و نفی هر چه غیرحق است، به عبارت دیگر، حکومت اسلامی یعنی تحقق لا اله الا الله درعمل؛ بنابراین انقلاب اسلامی که برای همین منظور پاگرفته است، ظهور توحید است و برای تکامل این ظهور و تحقق عینی اهداف انقلاب اسلامی باید به استقبال زحمات و خطرات رفت که  توحید یعنی استقبال از زحمات و خطرات.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۴ ، ۱۸:۲۰
فرزانه یزدانی

همان طور که در نوشتار قبلی توضیح داده شد، در تفکر توحیدی، اراده ی الهی در قالب شریعت الهی است که مبنای عمل و جهت دهنده به زندگانی بشر می باشد و این به معنای آن است که انسان خود را بر طبق اراده ی الهی تنظیم نماید.

بر این اساس، محو شدن در اراده ی الهی از اصول تفکر توحیدی می باشد که اصل تکلیف محوری را نتیجه می دهد. به عبارت دیگر انسان متشرع با محور قرار دادن تکلیف شرعی در زندگی خود، عین تکلیف شده و محو در اراده ی الهی می گردد. بدین معنا که همه ی افعال و اقوال و اعمال او در راستای تحقق اراده ی الهی و خود عین قول و فعل و عمل الهی می باشد.

شریعت الهی، تجلی اراده ی الهی بوده و عمل برمقتضای تکلیف شرعی سبب محو شدن در این اراده ی تشریعی می گردد. به عبارت دیگر، شرط محو شدن در اراده ی الهی، محو شدن در تکلیف شرعی می باشد و این همان عبودیت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۷
فرزانه یزدانی


توحید و دید توحیدی از ارکان اندیشه ی اسلام ناب می باشد که بدون آن، تفاوتی میان اسلام ومکاتب بشری وجود نخواهد داشت.

از ویژگی های منحصر به فرد اندیشه ی امام خمینی (ره) و امام خامنه ای (مد ظله العالی) داشتن نگاه توحیدی به همه ی مسائل است. به گونه ای که حتی تشکیل حکومت دراین تفکر بر مبنای توحید و برای تحقق تشریعی آن در جامعه می باشد.

در تفکر توحیدی، عالم در تحت اراده و تصرف تکوینی خالق خود دیده می شود و انسان برای نیل به سعادت در زندگی فردی و اجتماعی خود، نیازبه هماهنگ شدن با این تدبیر و اراده ی تکوینی دارد. لذا در این تفکر، ارتباطی گسست ناپذیر میان انسان و همه ی ابعاد وجود مادی و معنوی او با خالق و مدبر عالم وجود دارد و انسان تنها با به صلاح رساندن تشریعی این رابطه ی تکوینی است که به سعادت مادی و معنوی نائل می گردد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۱۰
فرزانه یزدانی


باید خدا را شکر کنیم که امام فهیمی داریم و خداوند بر اساس سنت خود، ما را بدون رهبری که

جایگاه تاریخی و وظیفه ی ما را برایمان روشن کند، رها نکرده است.(همان طور که چند سالی است که این بزرگوار بحث تولید علم را مطرح کردند.)

خوب است نگاهی بیندازیم به تحولات اخیر جهان تا متوجه تغییرات بزرگ شویم و خود را برای یک

تحول عظیم اماده کنیم.

حکومت اسلام امر حتمی جهان اینده است، برای تحقق این حاکمیت مسلما تلاش هایی برای نظام

سازی بر اساس اسلام و علوم اسلامی نیاز است، و نیز به افرادی نیاز است که رهبری این حرکت

را بر عهده بگیرند و تاریخ را در مسیر صحیح خود پیش ببرند. اما این رهبران نهضت علمی چه

ویژگی هایی باید داشته باشند؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۸:۰۰
فرزانه یزدانی

" قیام شما برای خدا و رهایی امت اسلامی می باشد و تحمل و رنج در راه آن از بزرگترین عبادات است و به فضل الهی ، برای شما ثواب مجاهدین صدر اسلام را دارد. طولانی بودن راه خدا شما را استوارتر گرداند، چنانچه رنج های بیست و چند ساله، رسول اکرم صلی الله علیه و آله را استوار و استوارتر می کرد ( صحیفه نور/ جلد 2 / صفحه 213 ، 4/8/57 ) ".

بینش عبودیت محور و نه منفعت محورو به قول نخبگان و علماء ! عقلانی، تحمل رنج و سختی در راه خدا را بزرگترین عبادات می نامد و آن را مایه ی استوارتر شدن بندگان برمی شمرد و اساساً  ذات ایستادگی در راه خدا را متضمن تحمل رنج می داند و نه امری عارضی. در مقابل، بینش به اصطلاح عقلانی و منفعت محور، این ایستادگی و مجاهدت ها را دیوانگی و رنج بیهوده و نوعی خودآزاری و مردم آزاری دانسته و برای دستیابی به آسایش و رفاه، حاضر به سازش با دشمن و نشان دادن هر نوع انعطافی می باشد.

حال این که چرا چنین است، برمی گردد به نوع عقیده و اهدافی که این بینش مد نظر دارد . در بینش منفعت محور، اساساً انقلاب رقم خورده است برای دستیابی به رفاه بیش تر، چه بسا بدون انقلاب هم می شد که به این هدف دست یافت! در این بینش انقلاب اسلامی و اهداف متعالی آن شناخته نشده ، یعنی عقاید این دسته، عقاید انحرافی است. اینان اعتقادی به انقلاب اسلامیِ حقیقی ندارند و آن را تحقق عبودیت نمی دانند ( چرا که اصلاً عبودیت مدنظر این نوع بینش نیست )، بلکه آن را  تنها حرکتی سیاسی میدانند که در برهه ای از تاریخ اتفاق افتاد و تمام شد. حال نیز وقت مدرن شدن و دستیابی به رفاه مادی بیش تر است. اینان به دنبال تحقق نهضت انبیاء الهی ( همان هدفی که امام خمینی (ره) بارها و بارها برای انقلاب اسلامی برشمرده اند ) و ادامه ی مبارزات ائمه اطهار (ع ) و زمینه سازی برای ظهور حضرت حجت (عج)  نیستند و آنچنان است که حتی صحبت از این اهداف متعالی را انحراف می خوانند! همان کاری که با دولت انقلابی و مخلص نهم و دهم کردند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۳:۵۵
فرزانه یزدانی

در شماره ی قبل توضیح داده شد که همان گونه که شریعت حق و باطل وجود دارد، ولایت تشریعی حق و باطل نیز وجود دارد. ولایت تشریعی حق منطبق با ولایت تکوینی الله بوده و نور دارد و هدایتگر است. ولایت تشریعی باطل، هر نوع ولایتی به غیر از ولایت تشریعی حق می باشد که ظلمانی است و کثرت آور است.
اکنون به این مسأله می پردازیم که چه رابطه ای میان ولایت و زندگی بشر وجود دارد :
بشر با انتخاب هر یک از شریعت های حق یا باطل که شامل ماهیت و گزاره های متفاوتی می باشند، نوعی خاص از زندگی را با روشی خاص می سازد و فرهنگ همگون با همان شریعت را در زندگی و جامعه خود حاکم می سازد که تمدنی بر اساس آن بنا می شود. بنابراین، انسان با انتخاب شریعت حق یا باطل برای تنظیم زندگی و ساختن تمدن، ولایت حق یا باطل را بر خود و جامعه خود حاکم و جاری می سازد .
ولایت، حقیقتی در عالم تکوین و روح شریعت است. تمام گزاره های شریعت حامل نور ولایت الله می باشند و راهی برای وصول به او و در حقیقت راه تحقق توحید در وجود آدمی می باشند. بنابراین، برای ساختن جامعه ای موحد باید که ولایت تشریعی حق بر آن جامعه و در همه ی ابعاد آن جاری و حاکم باشد. در این صورت است که جامعه در مسیر عبودیت و فنا فی الله گام بر می دارد و به لقاءالله نایل می گردد و این حصول نهایت هدف خلقت انسان است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۶ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۵۳
فرزانه یزدانی

مهم ترین مفهوم ولایت، مفهوم "سرپرستی و حاکمیت" است، که این سرپرستی و حاکمیت به دو صورت قابل تبیین می باشد؛
یکی آن سرپرستی و حاکمیتی که خداوندِ مالک الملوک به سبب خالقیت و مالکیتی که بر تمامی مخلوقات و عوالم دارد، بر آنها دارد و هیچ مخلوقی نمی تواند خود را از سیطره ی این حاکمیت خارج کند. این ولایت که لاجرم بر همه موجودات سیطره دارد، "ولایت تکوینی" نام دارد.
دیگری، آن ولایت و سرپرستی ای است که برموجوداتِ صاحبِ اختیار جاریست و شامل قوانین و چارچوب های مشخصی است که "ولایت تشریعی" نام دارد و انسان، مختار است برای پذیرش یا عدم پذیرش آن.
 به عبارت دیگر، انسان که صاحب امتیازِ انتخاب است، می تواند ولایت تشریعی حق را بر خود جاری سازد و یا آن را نپذیرد و با رد کردن آن در حقیقت تحت سیطره ی ولایت غیرحق یا همان "طاغوت" قرار گیرد، چرا که همان گونه که انسانِ بدون شریعت وجود ندارد و هر انسانی لاجرم شریعت حق یا باطلی را برای خود اختیار کرده است، به همان نسبت، انسان بدونِ ولایت نیز وجود ندارد، لیکن یا ولایت تشریعی حق را انتخاب کرده است و یا با عدم پذیرشِ آن، تحت ولایت طاغوت درآمده است.
باطن ولایت تشریعیِ حق نور است ؛ طبق آیه 257 سوره بقره " الله ولی الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النور و الذین کفروا اولیاءهم الطاغوت یخرجونهم من النور الی الظلمات ..." . آن کس که ایمان بیاورد و ولایت تشریعی حق را بپذیرد، تحت ولایت الله قرار می گیرد و الله او را از ظلمات خارج کرده و وارد به عالم نورمی کند، و آن کس که ولایت تشریعی حق را نپذیرد و آن را انکار کند ( کفروا )، لاجرم تحت ولایت ولی های گوناگون ( اولیاءهم ) قرار می گیرد که او را به ظلمات می کشانند به نحوی که حتی از نورانیت فطرت هم خارج می شود.
از آیه ی مذکور می توان به این نکته نیز پی برد که قبول ولایت تشریعی حق با ایمان رابطه ی مستقیم دارد. مفهوم هدایت که از همین آیه به دست می آید، "خروج از ظلمات به نور" می باشد که تنها از طریق پذیرش ولایت حق امکان پذیر است. لذا هدایت با ولایت همراه است و ولایت حق عین هدایت است.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ فروردين ۹۴ ، ۱۷:۳۹
فرزانه یزدانی

ما وقتی به تفکر ره می یابیم که خود فکر کنیم و زمانی می توانیم خودمان فکر کنیم که تفکر کردن را بیاموزیم و زمانی می آموزیم که به آنچه که در لحظه ما را به خود می خواند بیندیشیم.

علاقه به تفکر و اندیشه ورزی و فلسفه ( خصوصا در دوران کنونی که تفکر را تنها تفکر فلسفی می دانند ) همواره وجود داشته و دارد، اما آیا همه ی علاقه مندان به تفکر واقعا متفکر و اندیشه ورزند؟

اگر چنین نیست، بدین معناست که هنوز اندیشه را نمی شناسیم و به آن چه بدان باید اندیشید آگاه نیستیم و این خود یک امر اندیشه برانگیز است.

انسان همواره می اندیشد و تفکر جزئی از وجود و همراه همیشگی اوست، اما متعلق این اندیشه ورزی چیست؟ او به چه می اندیشد؟ چرا با وجود یک تاریخ اندیشیدن، هنوز به آن چه آرمان او بوده و در وصفش قلم ها فرسوده و جانش در طلب آن بوده نرسیده است؟!

به درازای طول تاریخ حضور انسان در کره ی خاکی، تاریخ تفکر وجود دارد و این بدان معناست که او به چیزی می اندیشیده است. موضوعاتی بوده که بسته به زمانه و شرایط زندگی، لاجرم انسان به آن ها می پرداخته است، لیکن موضوعاتی نیز وجود دارند که همواره محل بحث و فکر بوده اند و انسان را به تفکر واداشته اند و این موضوعات به شرایط زندگی و زمان و مکان خاص محدود نبوده اند. این موضوعات یا امور اندیشه برانگیز همان هائی هستند که به ذات و فطرت انسان مربوطند و انسان ذاتا و فطرتا به سمتشان گرایش دارد و یا بهتر بگوئیم ؛ به سمتشان کشیده می شود.

این امور اندیشه برانگیز چیستند؟ ذات و فطرت انسان چیست؟ ربط این دو با هم چیست؟    

انسان بر طینت الهی خلق شده و این طینت الهی ویژگی های خاص و لوازم مخصوص به خود را دارد؛          " فطرت الله التی فطرالناس علیها " . فطرتی که به سمت اصلش رو دارد و اصلی که فطرت را به سمت خود می کشاند. این جاست که وجود آدمی در اصل و فطرت خود می اندیشد و به دنبال پاسخگوئی به نیازهای اساسی خود برمی آید. اگر آدمی در باب خدا، عدالت، عشق، وجود و... همواره به تفکر پرداخته، به این دلیل بوده که این ها در ذات نامتناهی او ریشه دارند. اما چرا پس از یک تاریخ اندیشه کردن و یافتن پاسخ های گوناگون، هنوز ذات او ناآرام و زندگی اش آشفته است؟

تفکر تنها زمانی حقیقی است که نه تنها موضوع آن درست و به جا انتخاب شده باشد، بلکه این تفکر ریشه در اصل و حقیقت انسان داشته باشد. چه کسی این ریشه و اصل را می شناسد و تشخیص می دهد؟ مگر تا کنون غیر از این بوده؟

ریشه و اصل انسان، الله است و تنها اوست که هدایتگر این نشانه اش در عالم ( یعنی انسان ، مظهر الله و خلیفه ی او در ارض ) می باشد. اگر انسان به هدایت حق که در قالب شریعت الهی نازل شده و از زبان اولیاء او ارائه گردیده تن دهد، به اصل می اندیشد و در آن می ماند و با آن همنشین می گردد و اندیشه اش هدایت شده و به نتیجه می رسد تا جائی که جانش آرام گرفته و زندگی اش سامان یابد.

آنچه که تا کنون بوده، به غیر از دوران هائی کوتاه که آن هم به طور ناقص به اندیشه الهی پرداخته شده، دوری از اندیشه الهی و تکیه بر تفکر خود بوده است و این است علت بی سامانی ها و تشنگی ها و عدم یافتن آب.

لازم است که ما تفکر تاکنونی و کنونی را بشناسیم اما نباید آن را تنها نوع تفکر و اندیشه ورزی بدانیم.

             
۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۳۲
فرزانه یزدانی